یکی از مومات خوب خواندن، بازخوانی است. کتاب خوب را باید چندبار خواند. البته بایدی در کار نیست. کتاب خوب بهگونهای است که نمیتوان آن را کنار گذاشت. آیا کسی که ترانهای را دوست دارد، آن را یکبار گوش میدهد و سپس فراموش میکند؟ کتاب خوب نیز به همین صورت دلنشین است. کتاب خوب دست از سر خواننده برنمیدارد.
یک کتاب خوب را نمیتوان یا نباید فقط یکبار مطالعه کرد. آن را باید بارها بازخوانی کرد، اما چندبار؟ حداقل دوبار و به دو قصد: 1-لذت 2-معرفت. کیف کردن و مطالبی یاد گرفتن. البته این دو کاملا جدای از هم نیستند و در نهایت به هم گره میخورند. چطور؟ اینطور:
مطالعه کتابی با هدف لذت بردن از آن، چیزهای متفاوتی را به انسان میآموزاند. اینکه بدون هیچ طرح و مسئلهای کتاب را باز کنیم و خود را به جریان دلچسب آن بسپاریم تا لذت ببریم، باعث میشود مفاهیمی در ذهنمان شکل بگیرد که در حالت دیگر از آنها خبری نیست. در مقابل، مطالعه کتاب به قصد آموختن مطالب جدید، لذت خاص خودش را دارد؛ لذت از معانی خوبی که خوراک خوشایند عقل است. این مطلب درباره همه انواع کتابهای خوب صادق است؛ چه رمان و چه یک اثر فلسفی. آیا نمیتوان از خواندن چنین چیزی هم آموخت و هم لذت برد؟
«پیروان امروزِ بنتام، همچون ژان ژاک روسوی تقریبا معاصر او، اعتراف میکنند که پیشرفت ممکن است باعث افزایش شادمانی نشود، بلکه حتی میتواند از سه راه عملا آن را تضعیف کند. نخست آنکه پیشرفت مبتنی بر عواملی است، مانند رقابتجویی، که خود عامل نیتیاند. دوم آنکه پیشرفت، امیالی همچون زیادهخواهی را برمیانگیزد. و همین امیال اسباب نیتیاند. سوم آنکه پیشرفت انتظاراتی به وجود میآورد، مانند میل به شادمانی، که عامل تشویش و ناآرامی هستند. روسو گفته است: "در بحبوحهی این همه فلسفه، انسانیت، ادب و نزاکت و پند و اندرزهای متعالی، هیئت بیرونی ما فقط ظاهری سطحی و فریبکارانه دارد: شرافتِ بی فضیلت، خِردِ بی حکمت و لذت بی شادمانی."»
درباره این سایت